عصر ایران؛ محسن سلیمانی فاخر- هربرت رید در کتاب جنجالی خود «گور پدر فرهنگ» نه صرفاً به نقد نهادهای فرهنگی، بلکه به بنیانهای شکلگیری چیزی که ما «فرهنگ» مینامیم حمله میکند. از نگاه او، فرهنگ رسمی ـ آنچه در موزهها، دانشگاهها، و دستگاههای دولتی عرضه میشود ـ بیشتر به قبرستان فرهنگ میماند تا به تجلی زندهی آن. رید با تندی میگوید هر جا فرهنگ به نهاد تبدیل شود، جان و پویایی خود را از دست میدهد و به ابزار قدرت بدل میشود.
فرهنگ بهمثابه ابزار سلطه
دیدگاه رید را میتوان در پیوند با جامعهشناسی فرهنگ فهمید. فرهنگ رسمی، از نظر او، همان نقشی را ایفا میکند که بوردیو بعدها در نظریهی «سرمایهی فرهنگی» توضیح داد: ابزاری برای بازتولید نابرابری و تثبیت سلطهی طبقات مسلط. دولتها، چه سرمایهداری و چه سوسیالیستی، از فرهنگ بهعنوان زبانی برای نظمبخشی اجتماعی استفاده میکنند. «گور پدر فرهنگ» در حقیقت اعتراضی است به همین تقلیل فرهنگ به ایدئولوژی حاکم.
فرهنگ بهمثابه شیوهی زندگی
در برابر این فرهنگ نهادی و مرده، رید از «فرهنگ زنده» سخن میگوید؛ فرهنگی که در زندگی روزمره، در کار و خلاقیت انسانها ریشه دارد. او باور دارد فرهنگ واقعی را باید در کنشهای خودجوش مردم دید؛ در هنرهای محلی، در تجربههای خلاق فردی و در روابط انسانی. این نگاه بسیار نزدیک به آن چیزی است که ریموند ویلیامز در دهههای بعد بهعنوان «فرهنگ بهمثابه شیوهی زندگی» مطرح کرد.
هنر بهعنوان رهایی
رید هنر را نه یک کالای لوکس و نه ابزاری تبلیغاتی میداند، بلکه نیرویی بنیادین برای آزادی انسان بر می شمارد. هنر برای او عنصری است که میتواند در برابر یکسانسازی و کالاییشدن مقاومت کند. درست همان جایی که مکتب فرانکفورت (آدورنو و هورکهایمر) از «صنعت فرهنگ» مینالیدند، رید تأکید میکرد که هنر تنها زمانی زنده میماند که از قید نهادها و بازار آزاد شود.
پیوند با نظریههای معاصر
اگر از منظر امروز به کتاب نگاه کنیم، «گور پدر فرهنگ» در امتداد همان خط فکری قرار میگیرد که بعدها فوکو در تحلیل تبارشناشی «قدرت/دانش» پی گرفت: فرهنگ نه بیطرف و معصوم، بلکه میدان قدرت است. همچنین نقد او بر تحمیل ارزشهای فرهنگی از بالا، بسیار به بحثهای پسااستعماری دربارهی «هژمونی فرهنگی» شباهت دارد.
اهمیت امروزین
در جهانی که شبکههای اجتماعی و رسانههای کلان، تولید فرهنگی را در مقیاس صنعتی انجام میدهند، پرسش رید همچنان تازه است: آیا آنچه به نام فرهنگ عرضه میشود، واقعاً زندگی ما را بازتاب میدهد یا تنها ما را در مصرف تصاویر و کالاها غرق میکند؟ اگر فرهنگ به محصولی بازاری تقلیل یابد، آیا جز یک «جنازه زیبا» خواهد بود؟
مانیفستی علیه نهادینهشدن فرهنگ
فرهنگی که در بطن زندگی جاری است و هنر را بهعنوان نیرویی رهاییبخش میشناسد. این نگاه، هم در مطالعات فرهنگی و هم در نقد اجتماعی هنر، اثرگذار بوده و همچنان میتواند راهی برای فهم نسبت ما با فرهنگ در دنیای امروز بگشاید.
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر